مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
منـبر شرف گرفت ز نـام مطهـرت صدهـا ابـوبـصیر گـدایـنـد بر درت هرکس نـشست چند دقـیقـه برابرت عیسی شدست از نفس ذره پرورت بالـم شکـسته حـال مرا روبـراه کن یا سیدی به خاک رهت هم نگاه کن ای منـشـاء نزول عـطای خـدای ما با تو گرفـت رنگ اجابت دعای ما خالیست در بقیع غریب تو جای ما هـستند زیـر دین شما حـوزههای ما خورشید علم حضرتتان را افول نیست جز تو کسی معلم فقه و اصول نیست اذنی بده که شیعـه محـزونـتان شوم عقلی بده که عاشق مجـنونتان شوم چشمی بده که زمزم و جیحونتان شوم یا ایها العـزیز که هارونـتـان1 شوم من را زلطف وارد هُـرم تـنور کن این رو سیاه را ز کرم غرق نور کن خـالی نرفـت دست گـدا از مقـابـلت بسته نشد بروی کسی درب منزلت ایـوب دست بـوس شـکـیـبایی دلـت هستند شیـعـیـان تو از فاضل گـلـت مـا زیـر دین جـعـفـر آل مـحـمـدیـم شاهـیم چون که نوکـر آل محـمـدیـم گنبد طلا و صحن تو در قلب شیعههاست در قلب ما حریم شما عین کربلاست هرلحظه اشک و سینه زنی روضهای بپاست گلدسته و ضریح تو چون مشهد الرضاست زائر که نیست دور و بر قبر خلوتت جز مادرت که آمده امشب زیارتت دشمن حریم خانهات آخر شکست آه پیش نگـاه خلق تو را دست بست آه یاد مدیـنه بر دل زارت نـشـست آه، در بین کوچه بند دلت را گسست آه یاد دمی که مـادر سادات را زدند.. یاس شکسته را وسط کوچهها زدند دنبال مرکـبی و تـوانی نمانده است پای پـیـاده قـوت جانی نـمانده است راهی برای اینکه بمانی نمانده است تاب و توان که روضه بخوانی نمانده است لبریز درد بودی و حالت خراب بود قلبت به یاد زینب و بزم شراب بود یـاد دمی که دور حـرم ازدحـام شد آل رســـول وارد بـازار شــام شــد اخت الحـسیـن وارد بـزم حـرام شد بالـش شکـسته از اثر سنگ بام شد داغی عجیب را به دل آسمان زدند پیش نگاه او به لبی خـیـزران زدند |